عـلـیـرضـاعـلـیـرضـا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره
بـاهـم بودنمونبـاهـم بودنمون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مــامــانــیمــامــانــی، تا این لحظه: 29 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
بــابــایــیبــابــایــی، تا این لحظه: 32 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

جیگیـلی مـامـان بـابـا

اتمام 2 ماهگی ووارد شدن به ماه 3

1392/12/15 1:32
نویسنده : مــامــانی
672 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند عسل مامان و بابا،الان که این پست رو برات مینویسم شما 2ماهگی رو 2 روزه تموم

کردی و رفتی تو ماه سوم 

الهی من قربون قدوبالات ،الهی من فدای اون خنده های شیرینت بشم

از بعد از 40 روز زندگی برامون نمیدونم عادی تر شد یا راحت تر شد ولی به هرحال الان خوبه

درسته تو هنوز کولیکتو داری و کامل کامل خوب نشده اما خوب من خوشحالم که داری روبه

بهبودی میری پسر گلم

از بعد از نمیدونم کی دیگه خودم و بابایی میبریمت حموم و مادربزرگت دیگه نمیبرتت 

خیلی حموم رو دوس داری و تو حموم چیزی نمیگی؛ناخوناتم توی خواب خودم برات میگیرم

 فقط دفعه ی اول مادربزرگت گرفت برات 

عروسی دختر داییم بود که اصلن به ما خوش نگذشت و شما فقط اونروز گریه کردی و واقعا حق

داشتی؛چون سروصدا زیاد بود و خیلیم هوا دم داشت و گرم بود

اما خوب پاتخختی بهتر بود و شما بیشتر خواب بودی 

مهمونامون همچنان ادامه دارن و به همین زودیام فک نکنم تموم بشن

شباخوابت خیلی نسبت به قبل خوب شده وبه لطف قطره ی کولیکزخیلی کمترگریه هات

شبا دوسه بار فقط به خاطر شیر پامیشی و زودم میخوابی دوباره اما خوب همین شیر خوردنت

طول میکشه اما خوب شبا دیر میخوابی 

شیر خوردنت هم خداروشکر خوبه ..پستونک رو دیگه به راحتی میگیری

وحتی به خاطرپستونک بعضی موقه ها گریه میکنی

آویز موزیکالتو خیلی دوس داری هر وقت میخوام عوضت کنم میزارم بالاسرت بچرخه و تو کلی

مشعوف میشی از صداش و حرکتش 

دیگه منو بابایی و کامل میشناسی فک کنم ،تا بخوایم رد شیم چنان مارو با اون چشمای

قشنگت دنبال میکنی؛بعضی موقه ها دست من گریه میکنی و ساکت نمیشی تا میدمت بابایی

ساکت میشی و برعکس

2 روز پیش هم رفتیم بهداشت برای قدو وزن و واکسن دوماهگی

وزنت 5500 بود و قدت هم 57 که خداروشکر گفتن خیلی خوبی  توی 20 روز 1500 زیاد شدی

تا حالا چنان گریه ی محزونی نکرده بودی ؛اینقدر مظلومانه گریه میکردی و اشک میریختی وقتی

داشت واکسنت ومیزد که آدم دلش کباب میشد 

تا داشتی ساکت میشدی واکسن دومی رم زد اما بعدش بابایی بغلت کردو پستونک گذشت

دهنت ساکت شدی ؛شبش یکم تب کردی که خداروشکر زود پایین اومدو الانم خوبی 

در حال حاضر رو پای بابایی هستی و قبول نمیکنی بخوابی  ..

تازه نقم میزنی که چرا منو میخواید بخوابونید 

مامانی بزار یه دردودل باهات بکنم 

اطرافیان همش به من چیز میگن به خاطر خیلی چیزا اما باور کن هیچ چیزی به اندازه ی تو برای

منو بابایی مهمتر از تو نیس

ماهرکاری میکنیم برای سلامت و راحتی تو .. تازگیا همه میگن چرا بچت و تپل نمیکنی .. من تا

جاایی که شما بخوای بهت شیر میدم شبا بعضی موقه ها دارم میمیرم از خستگی و سر درد اما

به خاطره شما 2 ساعت بیدار میمونم تا شیرت و کامل بخوری یه ساعت میخوابی دوباره 2

ساعت شیر میخوری 

من خیلی نگران وزنت بودم اما وقتی میبینم بهداشت میگه خیلی خوبه من دیگه چیکار کنم 

یا خیلی چیزای دیگه .. شاید من و بابایی سنمون پایین باشه اماباور کن کم که نمیزاریم برات

هیچ از خیلی از مادر پدرای دیگه خیلی بهتر و با تجربه تریم 

من و بابایی هر روز هزاران بار خداروشکر میکنیم به خاطر اینکه شما رو به ما داده و اینکه شما

سلامتی عزیزم 

من برم ببینم میتونم شمارو خواب کنم 

عکسا توی ادامه ی مطلب ..

 

علیرضا

 

علیرضا

 

علیرضا

اولین بار که جغجغه دست گرفتی

علیرضا

 

علیرضا

تازگیا نمیدونم چه صیغه ایی که دستت و تا مچ میکنی تو دهنت و ملچ ملوچ میکنی در صورتی که گشنت نیس

 

علیرضا

 

علیرضا

 

علیرضا

 

علیرضا

 

علیرضا

 

علیرضا

بعد از اومدن ار واکسن شیر خوردی خوابیدی

علیرضابع

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

گنزو
15 اسفند 92 8:26
اي جاان خاله فداش چقد دلم براش تنگ شده بود
مامی محمدحسین
17 اسفند 92 9:49
اشراق جون خیلی بدی آخه چطوری دلت میاد ان همه وقت آپ نکنی.نمیگی مادلمون واسه گل پسری تنگیده.ماشالا هر وقت میام میبینمش آقاتر از دفعه ی قبلشه.ازطرف من ببوسش.
مــامــانی
پاسخ
شرمنده عزیزم این فسقلی وقتی واسه ما نمیزاره که ممنونم .. وچشم حتما میبوسمش
سودابه
18 اسفند 92 15:34
ازاده مامان آرتین
18 اسفند 92 16:43
عزیز دلم-ماشالا چه بزرگ شدی-مامانش دست خوردن بچه ها طبیعیه-از طرف من بوسش کن
مــامــانی
پاسخ
چشم
نیلوفر جون
20 اسفند 92 2:40
عزیزم از اطرافیان ناراحت نشو در واقع میخوان کمک کن ولی نمیدونن که فقط ادمو اعصبانی میکنن
مامان هلاله
20 اسفند 92 12:47
گلم چقدر پسری بزرگ شده لباس قهوه ای خیلی بهش میاد
❤طراح دردونـــه تـــم ❤
21 اسفند 92 23:19
سلام به شما دوست خوبم دوست داري لوگو و صفحه ورودي و بالابر وبلاگ و قالب وبلاگ و تقويم رو براي سال نـــو با عکس ني ني تون سفارش بدي ؟ همه و همه با عکس ني ني نازتون ! اگه ني ني گلتون عکس آتليه اي نداره براتون عکس ساده اي که تو خونه ازش ميگيريد رو تبديل به آتليه اي ميکنم .... اگه شما هم دوست داري براي سال نو کلي چيزاي قشنگ و قشنگ با عکس کوچولوي دلبندتون داشته باشي حتما بيا پيشم سال نو تحولي نو براي ني ني نازتون همراه با دردونــــه منتظر حضور گرمت هستم تخفيف ويژه نوروزي قيمت ها زير 10 هزار تومن www.testersite.mihanblog.com
mamane Ali
23 اسفند 92 15:51
اشی جون سعی کن یه گوشت در باشه و یه گوشت دروازه.. منم دقیقا خییییییلی از این حرفا شنیدم و به جز اعصاب خوردی و حرص خوردن هیچ اثردیگه ای نداره. گل پسرت وزن و اندامش خیلی عالیه .. بخوای به حرف اطرافیان گوش بدی باور کن اون لذت کافی از بچه دار شدنو نمیبری همونطور که من بچگی کردم و برای هر غذا نخوردن و شیر نخوردن پسرم عزا گرفتم و لذت بچه داری رو به خودم و شوهرم کوفت کردم. تو کار منو تکرار نکن.. بچه بلاخره بزرگ میشه و رشد کافیشو میکنه چه تو حرص بخوری چه نخوری.. چه بقیه بهت چیز بگن و سرکوفت بزنن چه نزنن.. خدا بقیه رو هم هدایت کنه از این دلسوزی و نصیحتها و مقایسه کردن های بی جا ..
نیلوفر جون
25 اسفند 92 15:07
بزرگترین دروغ این روزای من من دیگه بزرگ شدم عیدی واسه چی سال نو را پیشاپیش تبریک میگم
فرزانه مامان علی اکبر
26 اسفند 92 23:08
پیشاپیش عیدتون مباااااااااااااااارک