عـلـیـرضـاعـلـیـرضـا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
بـاهـم بودنمونبـاهـم بودنمون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
مــامــانــیمــامــانــی، تا این لحظه: 29 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
بــابــایــیبــابــایــی، تا این لحظه: 32 سال و 30 روز سن داره

جیگیـلی مـامـان بـابـا

فهمیدن داشتن تو ...

1392/2/7 20:24
نویسنده : مــامــانی
539 بازدید
اشتراک گذاری

سلام کوشولویه مامانی ..niniweblog.com

مامانی امروز میخوام ازون روزایی بگم که فهمدیم تو هستی niniweblog.com

داستان ازونجا شروع میشه که ما قرار بود برای ماه عسل بریم مشهدniniweblog.com،اما هر دفعه یه

چیزی میشد و یا اینکه

آقا نمیطلبید niniweblog.comمن خیلی دلم گرفته بود هم ازین که دوست داشتم برم مشهد هم ازینکه منتظر تو بودیم

 

و چون

خیلیامیدونستن که منوبابایی تصمیم به بچه دارشدن گرفتیم هی ازم میپرسیدن حامله نشدیniniweblog.com

و همین موضوعات بیشتر اعصاب منو بهم میریخت ...niniweblog.com

 

 

 

بعد از هفت ماه و نیم که از عروسیمون گذشته بود یه روز صب  که خواب بودیم به بابا زنگ زدن و گفتن کار

هتلتون جوره و مدت اقامتتون از فردا شروع میشه .. niniweblog.com

حالا منو بگوو niniweblog.com!!!! ینی ما همون روزش باید را میافتادیم ؟؟؟؟؟ مگه میشه niniweblog.com

بابایی سریع بلند شد رفت دنبال بلیط قطار و منم همش به این فک میکردم چه موقعه ی بدی داریم میریم

دوسه روز دیگه معلوم میشه که بالاخره این ماه من باردار میشم یا نه .. niniweblog.com

بلیط جورشد  و یه جورایی ما طلبیده شدیم مشهد niniweblog.com

به هر حال ما 26 فروردین را افتادیم و 27 رسیدیم niniweblog.com

دو سه روز دیگه معلوم میشد که من تورو دارم یا نهniniweblog.com

 ما رسیدیم مشهد و همون روز اول که رفتیم حرم نگام به گنبد افتاد ازآقاخواستم دست خالی نفرسته

منو قم ..niniweblog.com

گذشت و عادت ماهانه نیومد .. من داشتم از استرس و ذوق میمردم niniweblog.com

همین موضوع شد که بابایی رفت و یه بی بی چک گرفت .. گاوچران

30 فروردین بود و شب برا همین نزاشتمش گفتم باشه فردا صب

صب تا از خواب بیدار شدم31 فروردین بود و ساعت 10 بود  رفتم گذاشتم niniweblog.com

این نوار که جلو میرفت قلبه من داشت از سینه میزد بیرون از تپش قلبniniweblog.com

دو تا نوار ظاهر شد اما T نشون دهنده ی مثبت بودن بود کمرنگ تر بود منو بابایی به فکر فرو رفتیم گفتیم 

الان ینی این منفیه یا مثبت niniweblog.comniniweblog.com

سریع به مامانم زنگ زدم و گفتم قضیه رو گفت آزمایش خون بده niniweblog.com

 

این داستان ادامه دارد ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

رومینا
7 اردیبهشت 92 18:14
تبریک میگم ایشالله که نی نی کوچولوت صحیح و سالم دنیا میاد به ما هم سر بزنید . مواظب نی نی کوچولو باش


مرسی ممنون
انشاالله
چشم حتما


شاه صنم و مامان هانیه
8 اردیبهشت 92 15:27
مامان کوشولو تبریک میگم بهت





مرسی عزیزم
شاه صنم و مامان هانیه
8 اردیبهشت 92 15:51
عزیزم لطفا تو توضیحات لینکت بنویس شاه صنم و نو رسیده
محمدمهدی
9 اردیبهشت 92 11:05
سلام ممنون که به ماسرزدی .نی نی کوچولوتونم مبارک
لینکتون کردم.
راستی اسمشو چی میزارید؟


ممنون عسیسم

والا چون هنوز جنسیتش معلوم نیس نمیدونیم چی بزاریم

دایی
9 اردیبهشت 92 22:40
تبریک میگم.ایشالا که خودتون و بچه تون صحیح و سالم باشید.

کاش همه تو سن و سال شما ازدواج می کردن.چقد جامعه قشنگ می شد.



ممنون !!ان شاالله
نظر لطفتونه

اسما
10 اردیبهشت 92 19:32
ای جونم مامان عزیز
روزت مبارک
واسه اولین سال مامان جون
میشه لینکت کنم؟


سلام گلم
روزه توهم مبارک گلم
بهله که میشه عزیزم
اسما
10 اردیبهشت 92 19:34
نکنم لینک؟؟؟؟؟



چرا گلم لینک ناناز
مامان ازاده
13 اردیبهشت 92 2:02
سلام خانم گل-واییی چه مامان کوچولویی
خدا 2تاییتون رو حفظ کنه
موظب خودت باش گلم -بیشتر استراحت کن-منم لینکت کردم


اشنشاالله
چشم حتما