عـلـیـرضـاعـلـیـرضـا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
بـاهـم بودنمونبـاهـم بودنمون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
مــامــانــیمــامــانــی، تا این لحظه: 29 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
بــابــایــیبــابــایــی، تا این لحظه: 32 سال و 30 روز سن داره

جیگیـلی مـامـان بـابـا

هفته ی نهم و ما وقع این روزاهای ما

1392/3/6 1:26
نویسنده : مــامــانی
525 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسله من .. Hello

مامانی دلم گرفته؛؛ هر روز دستم و میزارم رو دلم و باهات حرف میزنم 

ضربان قلبت به من آرامش میده .. 

این روزا واقعا نمیدونم چم شده .. یه جورایی افسرده شدم .. 

خیلی حالم بده فسقلی من .. ازون روزی که بهت گفتم اومدیم خونه مامانجون تا حالا

اینجاییم...

رفتن به خونه ی خودمون برام سخته .. من که عاشق خونمون بودم و واسه بودن تو

اون خونه با بابایی لحظه شماری میکردم الان متنفر شدم 

همه نی نی دار میشن حالشون خوب میشه شاد میشن شنگول میشن .. من با اینکه

هر روز تو رو از خدا میخواستم و الانم هر روز خدا رو شکرمیکنم که تو رو خدا بهمون

داده و صحیح و سالمی سجده شکر میکنم

اما الان بد اخلاق شدم زود رنج شدم .. همش گریه میکنم ..

میدونم که این حالتا فقطبه خاطر این ویاره 

بعضی موقه ها میگم این ویار توجه منو از تو گرفته 

تورو بادم میره .. یادم میره که باید مواظبت باشم .. 

اما مامانی خودت که داری میبینی که به خاطر تو هر کاری میکنم .. 

روز پدر شد و واقعا من به جزتبریک نتونستم به بابایی چیزی بدم .. 

میدونم که بابایی با همینم خیلی خوشحال شد اما من فکرای زیادی داشتم که

باباییرو سوپرایز کنم و خوشحالش کنم 

کوچولوی قشنگم برا مامانیت دعا کن که حالش خوب بشه تا سه تایی بتونیم زندگیه

قشنگی داشته باشیم Baby Girl

ذیروز خونه ی مادر بزرگم مراسم داشتن و من با حال بی حالی رفتم اونجا دو ماه بود

که نه من فامیل و دیده بودم نه اونا منو دیده بودن 

همه از حال و روز این روزام میپرسیدن ،،، و من خدا رو شکر میکنم که تو

سالمی باوجود همه ی این سختیا 

راستی خانواده ی بابایی یعنی مامان بزرگ و بابا بزرگ و عمو و زن عموت رفتن عراق 

و حالا فردا مامانجون و بابا جون و دایی و خاله اینا میرن  

و من میمونم اینجا تهنای تهنای 

حالا خداروشکر خاله حورا هست و گفته که هر روز میات پیشم تا تنها نمونم 

چن روز پیش بالاخره هوس یه چیزی کردم =>لواشکشکلک های ِ هلن!!!!و بابایی هم با ذوق رفت

خریدYahدو سه روز پیش هم نشسته بودم یه دفه بوی آش اومد اما خوب اونو

بیخیالشدم دیگه بااینکه هوس کرده بودم هیشکه نیس درست کنه همه سرشون الان

شلوغه و الانمتابستونه بیرون آش نمیفروشن 

بابایی میگه الان چشات نخود میشه و موهات رشته ی آشی به خاطر اینکه هوس

کردم و نخوردم 

 

 

دوست دارم فسقلی من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان شايان و پرنيا
7 خرداد 92 1:24
مامان كوچولو اميدوارم ني ني به سلامتي بياد تو بغلت




انشاالله
بابای اهورا
7 خرداد 92 1:45
نی نی ما دو ماهه که بدنیا اومده .
من و مامانش هیچ وقت فکر نمی کردیم بچه اینقدر عزیز و تو دل برو باشه . ایشا ا... چند ماه دیگه شما هم مزشو می چشید به یار خدای مهربون


مبارکتون باشه ...
انشالله ..!!!

مامان ازاده
7 خرداد 92 12:47
آخه گلم هر چی هوس کردی بخور-خودتم ناراحت نکن این روزا با همه سختیش می گذره-مواظب خودت و نی نی گلمم باش
شاه صنم و مامان هانیه
7 خرداد 92 15:37
عیزم این حالات طبیعیه منم تاچند وقت پیش اینجوری بودم الان کمی بهتر شدم میگذره البته خودتم باید باهاش بجنگی شاد باش کاش اینجا بودی واست اش درست میکردم
مامان منتظر
9 خرداد 92 13:37
آخه ی عزیزم تمام این حالت هایی که داری بعد از سه ماهگی تموم میشه و دوباره سرحال میشه در ضمن هرچی که هوس میکنی بخور تا یه وقت دلت پیشش نمونه
مامان کنجد
12 خرداد 92 20:40
ای جونم مامان کوچولو مبارکت باشه عزیزم
تانسو
15 خرداد 92 12:07
سلام عزیزم امیدوارم حال خودت و نی نی ناز خوب باشه غصه نخور گلم کم کم این حالتا از بین میره و سرحال میشی منم تا هفته 16 مثل تو بودم ولی الان خوبم
مامان ازاده
15 خرداد 92 15:57
مامانی حال نی نیمون چطوره؟
سودابه
18 خرداد 92 20:03
سلام عزیزم بالاخره آدرستو پیدا کردم هوررررااااااااااااااااااااااااااااااا
SaYa
18 خرداد 92 21:19
تـنهــــا چیزی که خرجــــی ندارد جـــاری شدن در ذهــــن دیــــگران است.... پس آنگونه جاری شــــوید که خنــده بر لبانشـــان نـــــــقش بــــبندد ... نه نـــــــفرت در دلشـــــــان برای تو دوست گلم که جاری شدنت در ذهنم همیشه با لبخنده
اب نبات
18 خرداد 92 23:38
سلام عزیزم ادرس وب تو از وب مامان سودابه گرفتم چه باحال منم زایمانم 5 دی ..اگه دوست داری با هم تبادل لینک داشته باشیم خیلی خوشحال میشم
اب نبات
18 خرداد 92 23:39
مبارککککککککککککککک ..ان شالله صحیح سالم بیاد توی بغل مامانی مهربونش
مامان عدسی
19 خرداد 92 13:42
سلام عزیزم تبریک میگم خوشحال میشم به وبلاگ ما هم سر بزنی منم باردارم و 14 هفتمه با اجازتون لینکت کردم