عـلـیـرضـاعـلـیـرضـا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره
بـاهـم بودنمونبـاهـم بودنمون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مــامــانــیمــامــانــی، تا این لحظه: 29 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
بــابــایــیبــابــایــی، تا این لحظه: 32 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

جیگیـلی مـامـان بـابـا

21 روز گذشت ..

1392/11/2 19:53
نویسنده : مــامــانی
502 بازدید
اشتراک گذاری

سلام علیرضا جونمArabic Veil

 

این روزا خیلی سرم شلوغه و متاسفانه نمیتونم زود به زود بیام و برات از روزایی که پیشمون هستی بنویسم

الانم برات از روزای اول و اتفاقات مینویسم 

وقتی ازبیمارستان مرخص شدیم بابایی بایه دست گل خوشکل اومدو مارو اوردخونهFor You

مامانجون (مامان مامانی)هم که واقعا تو اون روزا زحمت کشید اومد باهامون 

تا اومدیم خونه رفتیم حموم اولSuperheroالبته شما رو مامانجون شست

چون من خودمم بزورحموم کردم وقتی از حموم اومدی مثه گل شده بودی Flower

دوروز اول خیلی سخت گذشت ،یکی اینکه شما همش خواب بودی Begging

و چون همش میخوابیدی و شیر نمیخوردی قند خونت افت میکرد و بیحال تر میشدی 

حالااگرم ازخواب پامیشدی همچین خوبم شیرنمیخوردی بامشقت من بهت شیرمیدادم 

دیگه شبه سوم مامانجونت طاقتش تاب شدو به زور تورو از خواب بیدار کردو گریت انداخت

حسابی که گشنت بشه و شیر بخوری 

و خدا رو شکر عملیات با موفقیت انجام شد و تو خداروشکر شیر خوردی اونشب 

روز هفتم خانواده ی بابایی و دوستای خانوادگی و اینا اومدن دیدنی و دست همشون درد نکنه

خیلیزحمت کشیدن 

روز هشتم هم عقیقت بود که پدر بزرگت(بابای بابایی)زحمت عقیقتو کشید 

بعد از ظهر هم خانواده ی من اومدن و بازم اونا زحمت کشیدن 

روز دهمم مامانجون و باباجونت که تو اون ده روز خیلی زحمت کشیدن از پیشمون رفتن

و من و تو بابایی تنها شدیم 

و من باید تنهایی از پس همه کارا بر میومدم 

اما خداروشکر توستم بر بیام و خیلی برام سخت نگذشت 

روز سیزدهم نافت افتاد 

و روز هفدهمم رفتیم برای ختنت 

وایی خدای من خیلی بد بود ختنه .. البته اون شب تا فرداش اذیتت نکردی اصن 

اما از فردا ظهرش خیلی نحس شدی و فقط گریه میکردی 

اما خداروشکر که الان بخیه های ختنت داره میوفته و دردات هم خیلی خیلی کم شده و داری به

حالت اول بر میگردی 

کم کم خاطره زایمان هم مینویسم مطمئن باشید خاله های مهربون 

توی پست بعدی هم عکسات و میزارم 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ترکان
3 بهمن 92 20:35
وااااااااای چهههه باحالههههه جووووو خونتون مامان و بابای کوچولوووو
سودابه
4 بهمن 92 14:16
مبارک پسرمون باشه دوماد شدنش..
مــامــانی
پاسخ
ممنونم خاله جوووون