عـلـیـرضـاعـلـیـرضـا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
بـاهـم بودنمونبـاهـم بودنمون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره
مــامــانــیمــامــانــی، تا این لحظه: 29 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
بــابــایــیبــابــایــی، تا این لحظه: 32 سال و 29 روز سن داره

جیگیـلی مـامـان بـابـا

ما وقع اینروزهای من و تو ..

1392/6/5 16:40
نویسنده : مــامــانی
703 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرکم،عسلکم،تاج سرم ..

خوبی فندق کوچولوی مامانی؟!

جات راحته فدای دست و پای کوچولوت بشه مامان Hippie

اینروزا تمام دغدغه و نگرانیم اینکه نکنه اینطوری که خوابیدم ،نشستم،وایسادم

علیرضاماذیت شه 

خداروشکر هفته ی 21 رو تموم کردی و وارد هفته ی 22 شدی..

5 ماه رو هم تموم کردی و وارد ماه 6 شدی 

اینروزا برام تقریبا میشه گفت شیرین میگذره سختیا خیلی کمتر شده 

درسته هنور ویار صبحگاهیم تموم نشده و بنا بر گفته ی دکتر ممکنه تا 9 ماه هم باهام

بمونه اما در طول روز حالم خوبه،سر گیجمم خیلی کمتر شده !! 

درسته وایسم اذیت میشم !کمر درد میگیرم ،سر گیجه ..

اما بابایی نمیزاره زیاد وایسم و خیلی کمکم میکنه

شروع کردیم به سیسمونی خریدن واسه آقا پیسلی

 رنگ رو انتخاب نکردیم هنوزاما لباس میخریم برات

تخت و کمد هم خیلی جاها رفتیم دیدیم و بین چندتایی گیر کردیم 

کم کم بابایی میخواد شروع کنه به دیوار کشیدن

چون ما خونمون در عین بزرگی فقط یه اتاق داره

و برای همین مجبوریم دیوار کاذب بزنیم ..

و اما بابایی هم واسه گل پیسلش کلی ایده های قشنگ داره

واقعا من و بابایی واسه هر چی که میگیریم واست ذوق داریم 

رفتیم برای محمد حسین (پسر عمه زکیه)که 40 روزش چند روزه دیگه تموم میشه

لباسبخریم

اونجا هم چند تا لباس برا تو گرفتم .. اینجا تو نیستی که جسودی میکنی منم که

حسودیمیکنم

عاشق خرید واسه تو هستم

منتظرم خاله رها از کرمانشاه برگرده که با اون برم خرید ،چون مامانجونت اینقد

مشغله یکاری داره که وقت نمیکنه و اینکه زانو دردو کمر دردو این حرفا ..

ولی خوب اونم واسه نوهجونش ذوق داره دیگه

شکمم داره روز به روز بزرگ تر میشه میشه این رو از روی خارش روی شکمم

بفهمم و تنگ شدن بعضی لباسا .. اما خوب به قوله بقیه کوچولو هست شکمم 

به نظره خودم که خوبه چون توی نینی سایت عکس بیست و دوهفتگیه بارداری مثه اونه 

مهم اینکه تو سالم و نرمالی برام مهم نیس وقتی به دنیا میایی چند کیلو باشی مهم اینکه

فقط سالم باشی و نرمال 

غذا خوردنم خوب شده تازگیها گشنم میشه مخوصا اگه شام زود خورده باشم

دیگه ساعت 3 نصفه شب ضعف میکنم از گشنگی

سعی میکنم به خاطر تو هم شده بخورم مخصوصا مایعات که خانم دکترمم گفت مایعات

نینی تو تپل میکنه

این روزا خیلیا از تجربیاتشون بهم میگن حتی وقتی تویه جای عمومی نشستم 

سعی میکنم توی ذهنم اونا رو کنار هم قرار بدم و اونایی که واقعا باذهن جوردر میاد

عملی کنم 

درباره ی همشون هم کلی تحقیق میکنم .. مثلن گلابی .. فهمیدم خیلی خوبه و ازین به

بعد بین میوه هام گلابی رو هم جا دادم

خداروشکر تا حالا تالاسمی من،واسه هردومون مشکل ساز نبوده من این رو از امام

رضا خواستمامیدوارم تا اخرش و حتی بعد زایمان هم مشکل ساز نباشه 

تکون خوردنات زیاد شده تقریبن البته تا بابایی میاد شما اروم میشی

نمیدونم چرا واقعا

ولی بعضی موقه هام واسش تکون میخوری و اون ذوق میکنه

و کلی باهات حرف میزنه وبوست میکنه 

اینروزا زود رنج شدم اما سعی میکنم جلو خودمو بگیرم و از خیلی از حرفا بگذرم Begging

به قوله باباییت یه گوشت در باشه و یه گوشت دروازه اهمییت نده به حرفا

واقعا تو این روزا اگه بابایی نبود من دق مرگ میشدم 

بابایی شما بهترین مرد برای من و بهترین پدر برای تو هست 

علیرضای من .. تو به خدا نزدیکتری برای خودمون سه تا .. برای خوشبختیمون .. برای

سلامتیمون دعا کن

18 هفته ی دیگه مونده .. امیدوارم ایناهم به زودی بگذره .. 

خاله های وبلاگیت واقعا مهربونن .. همیشه سراغمونو میگیرن .. حال و احوالمون و

میپرسن 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان ازاده
5 شهریور 92 18:06
به به خانم خانما-چه عجب اومدی-پسر خاله چطوره؟خدا رو شکر که حالش خوبه و در حال تکون خوردنه-دست بابایش هم درد نکنه که هوای مادرو پسر و داره-مواظب خودتون باش عزیزم



چهکنیم خاله جون زندگی سخته دیگه
خوبه عزیزممممم
ممنون گلم
اره خدا سایشو از ما کم نکنه
چشم عزیزم
فرزانه مامان علی اکبر
5 شهریور 92 20:08
سلام خاله جون خدارو شکر که حال هر ‏2تاتون خوبه؛ راستی علیرضا و علی اکبر فقط چند روز اختلاف سنی دارن انشاالله هر دوتاشو ‏18‏ هفته دیگه بسلامت به دنیا بیان




سلام عزیزممم
ممنون گلم
آره ایشالا این چندین هفته هم به سلامتی بگذره برای هر چارتامون
سودابه
5 شهریور 92 22:08
خدارو شکر که همه چی خوبه..ایشالا حالت تهوعت هم زود خوب بشه



ممنون عزیزم
ایشالا
ترش و شیرین زندگی خانمی و اقایی
5 شهریور 92 22:50
سلام اشراق جان
عزیزمممم عکس لباساشو میزاشتی ما هم کیف میکردیم
ایشالله که این چند هفته باقی مونده هم به خوبی و خوشی بگذره و اقا علیرضاتو صحیح و سالم تو بغلت بگیری
بوس



سلام گلم
چشم میزارم برای دفعه بعد
ایشالااااا

ترکان
6 شهریور 92 13:34
به به اشراق خانوم چه عجب از اینوراایشالا که به سلامتی بگذرهکاش عکس خودتونم میذاشتی خیلی دوس دارم ببینمتونعضو ف.ی.س.ب.و.ک نیستی؟



کم سعادتیم گلم
ایشالا
سعی میکنم یه عکس بزارم از خودمون



مامان هلاله
6 شهریور 92 17:00
سلام عزیزم چه عجب کجا میری دیر به دیر سر میزنی به وبلاکت؟
خداروشکر که همه چی روبراهه
مواظب خودت و پسر گل ما باش ایشالا زودی این دوران میگذره



سلام خاله جون
والا لب تاب اکثرن دست شوشو هست با موبایل هم سختمه
چشم عزیزم شمام مواظب دخملی باش

اسماء ღ مامانه فسقل ღ
6 شهریور 92 20:22
وای جونم مامان کوچولو با یه فسقلی کوچولو



آره فکرشووووو بکن !!
الان که بچه کوشولو بقل میکنم میگن وووییی چقد بهت میاد

ایشالا به زودیه زود نوبت شما

سمیرامامان پسر
6 شهریور 92 23:54
سلام عزیزم ایشاا...گل پسرت همیشه سالم سرحال باشه
سن شما یه ماه از من بزرگ تره
ایشاا...مامانای خوبی واسه پسرامون باشیم


سلامم
انشاالله
کاش آدرس وبلاگتو میزاشتی

اسما مامانه فسقل
7 شهریور 92 23:20
عزیزم خصوصی داری
مامان حسام كوچولو
8 شهریور 92 15:59
روزاي شيريني رو مي گذروني قدرش رو بدون. سيسموني خريدن خيلي كيف ميده. انشالله هميشه شاد باشي
اب نبات
9 شهریور 92 17:02
سلام عزیزم چطوری خوبی ؟؟فسقلی خاله شکر خدا خوبه؟؟خدا رو شکر همه چی خوبه ان شالله پیملی نازت صحیح سالم بیاد توی بغل مامانی مهربونش ..مهربانم برو خصوصی
سودابه
16 شهریور 92 23:41
کجایی خانم نیستیا!