روزهای آخر هفته ی 38
سلام علیرضا جونم
چیزی نمونده تا بیایی تو بغلمون کوچولوی شیطونم
تا 8 دی فقط 11 روز دیگه مونده ،4 روز دیگه هفته ی 38 هم تموم میشه
نمیدونم دقیقا کی اما واقعا لحظه شماری میکنیم واسه دیدینت ، بغل کردنت ، بوییدنت !!
نه فقط و من و بابایی همه و همه و منتظرن ...
نمیدونم ازین روزا چی بگم ..
دردای پراکنده ... پیاده روی تو شبای سرد زمستون ..
خوردن ذرت مکزیکی ، آش تو هوای سرد که داریم یخ میزنیم واقعا میچسبه
تنگی نفسم روز به روز داره بیشتر میشه و واقعا نمیشه با این تنگی نفس خوابید
شبا از سوزش معده فقط میخوام گریه کنم
اما این روزای آخری اینا میرزه .. چون شما داری تپلی تر میشی
الهی فدات بشم اینقد بزرگ شدی که دیگه جا نداری خیلی تکون بخوری
برا همین اعصابت خورده و سفت پاهاتو میزنی به معدم
این شبا منو بابایی خیلی خواب تورو میبینیم
شکمم حسابی بزرگ شده و متاسفانه زیرش ترک خورد ..
در عین مراقبت هایی که از پوستم کردم ولی اشکال نداره ..
نمیدونم این آخرین پست قبل از اومدنته یا نه بازم میام و مینویسم