عـلـیـرضـاعـلـیـرضـا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
بـاهـم بودنمونبـاهـم بودنمون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
مــامــانــیمــامــانــی، تا این لحظه: 29 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
بــابــایــیبــابــایــی، تا این لحظه: 32 سال و 24 روز سن داره

جیگیـلی مـامـان بـابـا

یک سال و دو ماه و هفت روزگی

1393/12/19 18:51
نویسنده : مــامــانی
555 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به علیرضای خوشگل مامانی  و سلام به مخاطبای وبلاگ علیرضا کوچولو...

نمیدونم از کجا شروع کنم ....

خیلی وقت هست که راه میری و دیگه چهار دست و پا نمیری ... 6 تا دندون در اوردی 4 تا بالا و 2 تا پایین لثت متورمه احتمال میدم دندون های جدیدی قراره در بیات 

پسر خیلی خوبی هستی اما شیطون و بازیگوش و باهوش .. به دنبال کشفی فقط البته ناگغته نماند خرابکاری هم دوست دارری انجام بدی 

متاسفانه غذا خوردنت روز به روز بدتر میشه

جشن تولد یک سالگیت به سادگی برگزار شد و یه کیک با خانوده ی پدریت خوردی و یه کیکم با خانواده ی مادری،اما خوب خوش گذشت 

واکسن یک سالگیت به خیر گذشت و خیلی اذیتت نکرد ...

یک مدت کلا غذا نمیخوردی و بردمت دکتر .. دکتر هم اجازه ی شیر دادن زیاد رو رگفت ازم .. و شما فقط حق داشتی یه بار ظهر بخوری برای خوابت و شب هم موقه ی خواب اشکالی نداشت کلا موقه ی ایی که خواب بودی میتونوستم بدم بهت... دارو های اشتها اور و ازینحور حرفا یکم بهتر شدی الحمدلله

اما خوب این خوشیا ادامه نداشت ... پنج شنبه ی هفته ی پیش شما تب کردی و این تب که ادامه داشت هیچ متاسفانه جمعه ظهر با ابجوش من و شما سوختیم .. شما زانوت و پ روی پات و من شکمم 

الحمدلله به خیر گذشت اما شما بی قراریات لحظه به لحظه بیشتر میشد بی حال شدی و تبت زیاد تر میشد دیگه لب به هیچ چیز نمیزدی حتی اب رو هم به زور میخوردی دارو رومجبور میشدم به روش خیلی بدی و با زور بهت بدم اما چاره ایی نبود 

شنبه گذشت یکشنبه گذشت و تو همینجور تب داشتی و مدام گریه میکردی و من همرو پای اینکه پات سوخته میزاشتم .. اسهال شدی خیلی بد .. و  پشت چشماتم ورم داشت که حالت پشمات رو بیحال تر نشون میداد 

روز دوشنبه انگار تبت کمتر شده بود اما یهو دیدم روی صورتت دونه های خیلی ریز قرمز زده بالاخره دوشنبه عصر دوباره رفتیم دکتر و با تشخیص ویروس برگشتیم خونه ولی با سرچی که توی نت کردم فهمیدم ویروس رزئولا گرفتی 

با یکم تحقیق فهمیدم ویروس بدی نیس . اگثر بچه ها میگیرن و روندشم همینجور بود که تو گذروندی .. فک میکنم دوسه روز دیگه خوب بشی 

چند روز دلتنگ شیطونیاتم دلتنگ خنده ها ی بلند و بامزت دلتنگ با مزه بازیات ... خوب شو زود مامانی 

شبا خیلی سخت میخوابی و مدام بی قراری  تمام روز هم گریه میکنی ... امیدوارم زود خوب بشی 

پست بعدی رم به عکس ها اختصاص میدم و بقیه خاطره ها که یادم رفت بگم 

دوست دارم مامانی خیلی خیلی دوست دارم 

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

تركان
20 اسفند 93 11:07
صلوااااااات... ايشالا زود خوب شي عليرضاي عزيزمماماني تو رو خدااا زود عكس بذار
مامان ماریا
28 اسفند 93 20:29
سعادت ، سخاوت ، سربلندی ، سروری ، سلامتی ، و سرور که بهترین هفت سین زندگی است را برای شما دوست عزیز آرزومندم . . . سال نو پیشاپیش مبارک