یک سال و هفت ماه وهجده روزگی

سلام به علیرضای خوشکل خودم و مخاطبین عزیز وبلاگ علیرضا کوچولو

به دلیل مشکلاتی نمیتونستم بیام و وبلاگ رو آپ کنم

البته نباید نادیده گرفت که پسر کوچولوی زندگیمون بسیار بسیار شیطون بلا شده 

ماشاالله بهت باشه عزیزکم ... 

باز هم مثل همیشه به خاطر دلیل دیر آپ کردن نه اینکه خبرا زیاد هیچکدومش یادم نمیات 

خوب بزار هر کدوم یادم میات بنویسم 

واکسن هجده ماهگی به خوبی و خوشی زده شد البته با دو هفته و چندی تاخیر؛درسته که تب

کردی و پاهات  درد میکرد در حدی که نتونی روشون راه بری اما به خیر گذشت عزیزکم

موهات بلند شده بود برات کوتاه کردیم درسته ارایشگر خوب کوتاه نکرد اما خوشکل شده بودی مثه

 همیشه که  هستی!!!اما متاسفانه دیری نگذشت که بابایی مجبور به کچل کردنت با ماشین شد ...

به خاطر یه موجود بد و موزی ... شپش

نمیدونم که از کی و از کجا گرفته بودی ولی بازم این خیر گذشت جون باز خیلی شدید نبود 

متوجه که شدم برات شامپو زدم ولی چون نمیخواستم اذیتت کنم و به من و بابایی هم سرایت کنه

تصمیم بر کچل کردنت گرفتیم البته نه از ته کلی هنوز مو روی سرت هست خخخخخخخ

ماه رمضون خوب گذشت و میشه گفت خوش گذشت ... یا مهمونی بودیم یا مهمون داشتیم 

وایی ببخشید ترودا اینقدر پراکنده میگم خودم اعصابم خورد شده ولی چاره ایی نیس 

درس میشه بالاخره 

دندون هم زیاد داری .... اما غذا خوردنت !!!!!!!!!!!هی چی بگم؛به زور و مکافات غذا میخوری 

کلمات زیادی رو میگی دیگه رسیدی به جملات حتی ... برنامه ی خندوانه رو خیلی خیلی دوس داری

و ادای رامبد جوان و کامل در میاری 

شیر دادن بهت رو هم دارم یواش یواش کم میکنم جوری که بهت فشار نیات؛البته خیلی همکاری

میکنی ،توی بیداری دیگه خیلی وقته که بهت شیر نمیدم و فقط قبل خواب ظهر و قبل خواب شب و

دو الی سه بار  هم توی خواب شب تا صبح میدم،البته یه هفته ایی میشه سعی میکنم که بدون

شیر بخوابونمت تا توی پاییز شیر رو ازت بگیرم به امید خدا ان شاالله خوب پیش بره 

خیلی مامانی بد قول ،اما میخوام دیگه مرتب برات بنویسم بازم به امید خدا 

بوس بوس