بالاخره اومدی...
سلام مامانی نمیتونست پست بزاره، به همین خاطر من دست به کار شدم کی بوووووود؟!!! آها .... پنج شنبه صبح بود که شوما صبرت تموم شد! شروع کردی به فشار آوردن به مامانی، یا به قول ما بزرگترا مامانی دردش گرفت خلاصه مامانی رو رسوندیم بیمارستان و بنده یخ زدم بیرون بیمارستان و مامانی هم کلی درد کشید تا اینکه آقا زاده ساعت یازده و ده دقیقه تشریف فرما شدن الآن شوما دو روز و سه ساعت و بیست و پنج دقیقه سن داری حال تو و مامانی هم الحمدلله خوبه ی عکس هم الان میزارم که خاله ها ببینن ذوق کنن حالا مامانی حالش بهتر شد خودش میاد پست میزاره ... منم برم ... بای بای ...