15 روزگی تو
سلام نفس مامان .. سلام عشق مامان .. سلام عمر مامان 15 روز که زندگی منو بابایی رو ازین رو به این رو کردی ای من به قربون اون نگاهات .. ای من به قربون اون گریه هات اولاش هنوز باورم نمیشد که تو بالاخره اومدی تو بغلم .. شاید به خاطر اینکه مامانجون (مامان مامانی)پیشم بوده اما حالا که شبو روز من و تو دائم پیش هم هستیم مخصوصا وقتایی که بابایی هم میره سرکار من احساس مادرانه ی بیشتری پیدا میکنم این روزا در عین سختیای فراوون یه شیرینی لذت بخشی داره که قابل وصف نیس اصن باید بشینم سر فرصت از روز زایمان بنویسم .. خیلی چیزا هست که میخوام برات بگم امیدورام که وقت کنم بیام و بنویسم عکس...